کد مطلب: ۶۶۲۹۳۶
۰۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۲

از پای بساط تا تخت بیمارستان! فرهاد زن جوان در کام مرگ

می‌خواهم زندگی کنم، اعتیادم را کنار می‌گذارم و خودم را از این مرداب بیرون می‌کشم! همه مواد افیونی متعلق به شوهرم بود که در این حادثه جان باخت.

به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: این‌ها بخشی از اظهارات زن جوانی است که به اتهام حمل مواد مخدر دستگیر شده بود. او که درپی وقوع حادثه رانندگی روی تخت بیمارستان ناله می‌کرد، درباره ماجرایی که زندگی اش را تا مرز تباهی کشاند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت:در یکی از روستا‌های نیشابور به دنیا آمدم. پدرم ۲ زن داشت و من هشتمین فرزند خانواده بودم که در شرایط اقتصادی بدی زندگی می‌کردم چراکه پدر ومادرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشتند و بیشتر درآمد کشاورزی را صرف اعتیادشان می‌کردند. با وجود این من هم پا به پای خانواده ام کار می‌کردم ولی در فقر و نداری بزرگ شدم به گونه‌ای که در مقطع ابتدایی درس و مدرسه را رها کردم و در ۱۲ سالگی پای سفره عقد نشستم. پدرم مرا به عقد جوانی بدخو و بد دهن درآورد که از بستگان شوهرخواهر بزرگم بود. «احمد» دست بزن داشت و به طور پنهانی هم مواد مخدر مصرف می‌کرد.

۱۴ سال بیشتر نداشتم که پسرم به دنیا آمد و در این شرایط شوهرم مرا نیز پای بساط مواد مخدر نشاند چراکه دیگر اعتیادش آشکار شده بود. خلاصه طولی نکشید که من هم به یک معتاد حرفه‌ای تبدیل شدم و بیشتر اوقاتم را پای بساط مواد مخدر می‌گذراندم. پسرم به سن ۴ سالگی رسیده بود که دیگر اوضاع زندگی ما به طور کامل به هم ریخت. «احمد» نه تنها نمی‌توانست مخارج و هزینه‌های زندگی را بپردازد، بلکه با کتک کاری هایش امانم را بریده بود او حتی به پسر خردسالم نیز رحم نمی‌کرد و او را کتک می‌زد این بود که بالاخره تصمیم به طلاق گرفتم و از «احمد» جدا شدم، اما بازهم به همراه پسرم در همان روستای محل تولدم زندگی می‌کردم و با کارگری در زمین‌های کشاورزی مخارج اعتیادم را می‌پرداختم و از پسرم مراقبت می‌کردم. البته یکی دو نفر از خواهران و برادرانم که آلوده مواد مخدر نبودند گاهی به من کمک‌های مالی می‌کردند تا فرزندم را بزرگ کنم.

خلاصه چند سال بعد با «فرهاد» آشنا شدم او از بستگان دور مادرم بود و با آن که اعتیاد داشت ولی احساس کردم به او علاقه‌مند شده ام. از سوی دیگر هم پسرم به سن نوجوانی رسیده بود و تصور می‌کردم خودش می‌تواند کار کند و روزگارش را بگذراند به همین دلیل من و «فرهاد» تصمیم گرفتم به مشهد برویم و درآن جا به طور قانونی ازدواج کنیم. این گونه بود که ترک موتورسیکلت «فرهاد» نشستم وراهی مشهد شدیم، اما زمانی که در هسته مرکزی شهر تردد می‌کردیم ناگهان کنترل موتورسیکلت از دست فرهاد خارج شد و ما به کف آسفالت خیابان سقوط کردیم. دیگر چیزی نفهمیدم و هنگامی چشم باز کردم که روی تخت بیمارستان قرار داشتم و درد عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفته بود. تازه فهمیدم که «فرهاد» در این حادثه فوت کرده است و من هم به اتهام حمل مواد مخدر دستگیر شده ام، اما دیگر از این زندگی تاسف بار خسته شده ام و می‌خواهم با ترک اعتیاد، روز‌های شیرینی را تجربه کنم، اما‌ای کاش ...

این گزارش حاکی است بررسی‌های بیشتر نیرو‌های انتظامی با دستور ویژه سرهنگ غلامعلی تیموری (رئیس کلانتری امام رضا (ع) مشهد) برای ریشه یابی مواد مخدر کشف شده ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها: اعتیاد مواد مخدر
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر